کد مطلب:129900 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:114

زینب کبری در مجلس یزید
او دختر علی (ع) و فاطمه (س) و خواهر حسن (ع) و حسین (ع) و تربیت یافته مكتب نبوت و ولایت است. او امروز به عنوان قهرمان میدان، با صلابت كامل در مقابل ستمگر


می ایستد و با شجاعت تمام با او سخن می گوید. زیرا كه او واقعیت زوال ناپذیر را نزد خداوند می بیند و می داند كه برادرش پیروز و ستمگر خوار و مغلوب است. از این رو می بینیم كه هیچ بیم وهراسی به دل راه نمی دهد و در امتداد انقلاب كربلا به انجام وظیفه می پردازد و مجسم ی تمام نمای ارزشهای عالی و اهداف والای آن است.

زینب كبری (س) به هنگام سخن گفتن، به سخن می آید و در هنگام خاموشی خاموش می ماند. هنگامی كه یزید می خواهد با وی سخن بگوید، مسؤولیت را برعهده ی علی بن الحسین (ع) قرار می دهد و می گوید: «سخنگو اوست» [1] تا بدین وسیله، امام، حجت و رهبر كاروان را معرفی كند. هنگامی كه وقت مناسب است می بینیم كه رشته كلام را به دست می گیرد و چنان عالی سخن می گوید كه نشان می دهد تربیت یافته مكتب امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (ع) است.

قندوزی گوید: سپس یزید ملعون فرمان داد كه حرم حسین (ع) و اهل بیتش را نزد او حاضر كنند. زینب (س) فرمود: ای یزید! آیا به خاطر قتل حسین (ع) از خدا نمی ترسی و این تو را بس نبود كه دختران رسول خدا (ص) را از عراق به شام آوردی به این هم بسنده نكردی و آنان را همانند كنیزان بر رهوارهای برهنه نشاندی! ای یزید! برادرم حسین (ع) را كسی جز تو نكشت و اگر فرمان تو نبود پسر مرجانه توان كشتن او را نداشت. زیرا شمار نیروی او كمتر و او خود فرومایه تر است. آیا از خدا نترسیدی كه او را كشتی؟ در حالی كه رسول خدا (ص) درباره ی او و برادرش فرمود: «حسن و حسین (ع) سرور جوانان بهشت از همه ی آفریدگانند» اگر بگویی نه، دروغ گفتی و اگر بگویی آری، بر ضد خود حكم و بر رفتار بد خویش اعتراف كرده ای.

سپس فرمود: «نسلی است كه برخی از برخی دیگر پیروی می كند»؛ و یزید شرمسار و خاموش ماند. [2] .

در این خطاب حضرت زینب (س) چند نكته است كه ناگزیر باید به آنها توجه كرد:
1. انگشت نهادن بر انتساب به رسول خدا (ص)، به منظور شكستن جو تبلیغاتی مشوه و مسموم.

2. تأكید بر نهادن مسؤولیت قتل امام حسین (ع) بر گردن یزید و بستن راه گریز بر او؛ و اینكه اگر فرمان او نبود، پسر مرجانه قدرت ارتكاب آن جنایت را نداشت.

3. تأثیر سخن حضرت زینب (س) به طوری كه یزید از دادن پاسخ عاجز ماند.


[1] المناقب، ج 4، ص 173.

[2] ينابيع المودة، ج 3، ص 92.